شب برفی ..

پنجره ای کوچک به آنچه ساخته ایم و می سازیم و یا به نماشای تقدیر می نشینیم که چگونه آجرهایی از جنس دقایق را روی هم می گذارد ...

شب برفی ..

پنجره ای کوچک به آنچه ساخته ایم و می سازیم و یا به نماشای تقدیر می نشینیم که چگونه آجرهایی از جنس دقایق را روی هم می گذارد ...

صحنه ی ششم ..

 

  

 

موضوع مربوط میشود به یک جلسه ی بسیار مهم .. 

به همین دلیل اسمش را صحنه ی ششم گذاشتم چون چند وقت پیش فیلمی با همین اسم دیدم و کلی میخکوب شدم و چون این جلسه هم از همان دسته جلسات آدم میخکوب کن بود دیدم که این اسم بسیار مناسب و بجا است .. 

بگدریم از این که ساعت این جلسه هم آنقدر مناسب و بجا بود که از شنیدن خبرش کلا میخکوب را می گذاشتید توی جیبتان اما به هر زوری بود (البته زور که نبود وظیفمون بود) خودمان را رساندیم ببینیم چه خبره! تقریبا همه بر حسب همین وظیفه شناسی آمده بودند که کم نیاورند. 

وقتی میخواستند وارد جلسه هم بشوند خیلی خیلی مواظب بودند که حتما نامشان در لیست ورودی نوشته شود تا ریا نباشد که حتما آمده اند! 

من که به لطف خدا کلا استعداد آن تایمی ندارم (کلمه مشابهی به ذهنم نیامد) از جمله نفرات آخری بودم که افتخار حضورم را نصیبشان کردم . و چون خیلی مفتخر بودند به زور جایی برایم پیدا کردند که .. 

البته مهم نیست .آدم باید صبور باشد. ولی خوب حتما دلیلی داشت که کسی تا آن لحظه آنجا ننشسته بود. این که روبرویم دقیقا ستونی به کلفتی گردن ایالات متحده امریکا بود و رئیس گرامی مرا اصلا نمی دید و دلتنگی مان بر طرف نمیشد هم مهم نیست. 

اینکه کنار دستی ام تا آخر جلسه ( ۱ ساعتی که سه ساعت و نیم شد ! ) روی صندلی اش بالا و پایین پرید که دیر می شود و همسر عزیزش از آرایشگاه وقت اصلاح و ابرو(لابد) دارد هم اصلا مهم نیست . 

اینکه مامور پذیرایی تا به من می رسید چی روی پیشانی ام می خواند که سینی خوراکی هایش را روی سرم (دقیقا به وزن ۶ کیلو و خطرناکی خییییلی !! ) نگه می داشت و می گفت برای خانم های کناری ام دست به دست بدهم برود !!! هم اصلا مهم نیست (البته ۲ بار برای خوراکی ۲ بار برای قهوه و چای و ۱ بار هم برای آب معدنی آمد !! اما بازم مهم نیست ) 

اینکه چقدر پچ پچ های پشت سری هایم درباره اوضاع خانوادگی و زنم دیشب گفت چیکار کن و منم چیکار کردم شنیدم هم که معلومه که مهم نیست. 

اینکه چقدر تلاش کردم از کنار گردن کلفت ایالات متحده خودم را به معاون رییس که خیلی مشتاق زیارتش بودم نشان بدهم و نشد هم بله دیگر.. باید مهم نباشد! 

اینکه خانم بغلی ام دلش خواسته بود که کفشش را زیر صندلی در بیاورد که پای گرامی هوایی تازه کند هم که .. (البته قسم می خورم جورابش مال بچه اش بود عکس چیزی در مایه های پلنگ صورتی داشت ) 

اینکه کناری همان که با زنش دعوا کرده بود اعصابش از انریکه ی توی ویکتوریا خورد بود که چرا نگفته که بچه دارد و چرا جرونیمو نمی رود انریکه را لو بدهد هم اصلا به من چه ! ها؟ 

اینکه بغل دستی ام (همان که از آرایشگاه جا مانده بود ) آنقدر رفت بیرون و آمد تو که می خواستم .. (داخل سالن آنتن نمی داد ) 

من هم دقیقا مثل همان وقتی بودم که فیلم صحنه ی ششم را دیدم .. 

با این تفاوت که بعد از پایان تاتر کلی اطلاعات درباره ویکتوریا و روابط مثبت زناشویی و وفای به عهد مردان در بردن  همسرانشان به آرایشگاه و شوهرهایی که  در خانه ها ظرف نشستند و دعوا شده و اینکه جرونیمو خیلی پسر خوبی است و خانم همکارم از ۳ ماه پیش وقت آرایشگاه داشته و یک زنی توی خانه ای دیشب تلفنی به خواهر شوهرش گفته چه افاده ها ! بعد درگیری پیش آمده به دست آوردم و مطلب مهم تر هم اینکه خانم همکارم دلش می خواهد یک جوری زودتر کلک سفر شمال عید را بکند چون مادر شوهرش بدجوری آویزانشان ! شده !!!! 

توی صحنه ی هفتم هم معاون رییس و خود رییس  زود رفتند چون دیرشان شده بود !!!

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://maryam-kiani.blogsky.com

دوست جون جلسه های بعدی امید است مطالب بیشتری دستگیرت بشه نماد گم شده در مورد واشنگتن و راز های معماری کاخ کنگره آمریکا و ارتباطشون با فراماسونری ست.

یاسین دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

حتی توصیفات تو هم از صحنهها میخکوب کننده است. کاملا زنده و پویا ... من که از خوندنش لذت بردم...مرسی... راستی اون همه ما رو از اون همه پله پایین بردی که بگی آپم...تو رو خدا دفعه بعد همون اول کاری بگو...

Smile To me سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ http://xyz.blogsky.com/

سلام

مهمونی قبلی قشنگ تر بود!!!

میشه یه خواهشی بکنم؟!...لطفآ رنگ نوشته هاتو عوض کن . خواننده مجبوره با موس هایلات کنه تا بشه خوندش!

یه چیز دیگه ... تو چرا هیچ وقت جواب کامنتاتو نمیدی؟ فقط تاییدشون می کنی

پیام سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:37 ب.ظ http://smile2me.blogsky.com

از همه چی گفتی الا اینکه اصل مجلس برای چی بود ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد