شب برفی ..

پنجره ای کوچک به آنچه ساخته ایم و می سازیم و یا به نماشای تقدیر می نشینیم که چگونه آجرهایی از جنس دقایق را روی هم می گذارد ...

شب برفی ..

پنجره ای کوچک به آنچه ساخته ایم و می سازیم و یا به نماشای تقدیر می نشینیم که چگونه آجرهایی از جنس دقایق را روی هم می گذارد ...

اولین روز دبستان باز گرد ...

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد

باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

 

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

 

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

 

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

 

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

 

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

 

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

 

همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

 

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم

 

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

 
نظرات 7 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://Www.blueboat.blogsky.com

kheyli ghashang bod movafaghbashi

Smile To Me جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.xyz.blogsky.com

سلام

یاد قدیما کردی!!!

فایل پاور پوینت اینو دارم اگه خواستی بگو برات میلش کنم. خیلی قشنگه.

ماه پیشونی جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ

سلام خوبی؟
کجاهایی؟
وای چقدر جالب من میخواستم پست جدیدمو این بزارم
چرا؟اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر فکرامون بهم نزدیکن
حالا من چیکار کنم

احسان شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ

خیلی قشنگه .واقعا لذت بردم .

Smile To Me شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.xyz.blogsky.com



ایناشاهدن که بهت سر زدم ولی نیستی!!!

پیام چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ http://smile2me.blogsky.com

من چشمهای خیس تو را هر شب، در مشقهای دفتر خود دارم
می‌ریزد آسمان نگاه تو، از لابلای جوهر خودکارم

خط می‌زند معلم من هر روز، تکلیف نانوشتهٔ دیشب را
با یک جریمه تا خود فردا صبح، در این اتاق غمزده بیدارم

من متهم به دیدن تو هستم، این را مدیر مدرسه می‌گوید
در دفترم نگاه تو را دیده است، بیهوده است این ‌همه انکارم

دکتر نوشته حال دلم خوش نیست، باید مراقب تب من باشند
مشکوک به جنون جوانی و در یک کلام گفته که بیمارم

مادر نشسته گریه کنان هر شب، بر جانماز ترمه و بعد از آن
می‌بوسد از نهایت نومیدی، انگشتهای کوچک تبدارم
***
حالا شکسته است کسی انگار در من، تمام خاطره‌هایم را
تنها صدای توست که می‌پیچد، در آسمان ابری افکارم

تصویرهای مبهم چشمانت، با انعکاس روشنی از خورشید
و بوی سیب، بوی تو می‌آید از برگهای دفتر خط دارم
***
مادر نشسته گریه کنان امشب، دارد هنوز فاتحه می‌خواند
من عکسی از جوانک ناکامی، بر قاب کرم خوردهٔ دیوارم

نیما پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ http://3bimokh.mihanblog.com

سلام وب قشنگی داری ،شعرت هم خیلی قشنگ بود
تونستی به ما هم یه سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد